چکیده مقاله :  این مقاله خلاصه مقاله “مقدمه” است، از کتاب گزینه ای از معماری: معنا و مکان ؛ نگاه انتقادی شولتز به معماری مدرن، در این مقاله با عنوان “مقدمه”، کمی کلی تر و معطوف به جامعه ، زندگیِ امروز و روابط انسانی است. او بعد از مطرح کردن معضلات عمده انسانِ معاصر، که عمدتا نارسایی های انسانی و محیط زیستی هستند، راه حل خود را در این باره مطرح می کند.

راه حل شولتز برای بحران عصر حاضر
بحران عصر حاضر از منظر شولتز
تیترهای مقاله :

بحران دنیای حاضر

کیفیت زندگیِ گذشتگان

نتایج گسترش نگاه کمّی

 راه حل شولتز برای بحران معاصر : پدیدارشناسی محیط 

 

مقدمه ، بحران دنیای حاضر:

شولتز، مقدمه کتاب گزینه ای از معماری: معنا و مکان  را با یک سوال شروع می کند : مشکلات زیست محیطی را معمولا افرادی که خود را “متخصص” می دانند، به روش “عملی”، بررسی می کنند؛ آیا این رهیافت، قانع کننده و کافی است ؟ سپس خود پاسخ می دهد که به باور او، مشکلات زیست محیطی را نمی توان تا حد جنبه عملی شان، تنزل داد؛ در واقع، ارائه راه حلی برای بهبود این وضعیت، مستلزم درک حقیقی ازنیاز بشر به مشارکت و معناست.

به باور شولتز، در عصر حاضر، با وجود بشریمان، صرفا به عنوان “ماده انسانی”، رفتار شده است. به طور کلی، انسان دیگر بخشی از یک تمامیت معنادار را شکل نمی دهد و نسبت به جهان و خودش غریبه است.

او در ادامه از هنر و ادبیات معاصر ایتالیا صحبت  می کند که بیشتر به مسئله از خودبیگانگی و عدم ارتباط، می پردازد. شولتز فیلم تمرین گروه نوازندگان را مثال می زند که در آن نمایش نوازندگان، صرفا به یک خودنمایی تنزل یافته است. این فیلم به مثابه تصویری “حقیقی” از وضعیت کنونی ما، اتفاقا با استقبال مواجه شد.

به باور شولتز این اندیشه که جهان به سوی تجزیه شدن، گام برمی دارد، توجه جمع کثیری را به خود جلب کرده است. او بر این نکته تاکید می کند که علی رغم پیشرفت دانش، شیوه های تحلیلی و ابزار فناوریِ ما، بحران، رخ می دهد. بحران، عمومی و فارغ از نظام سیاسی است.

و این درحالیست که سرچشمه بحران، به درستی درک نشده و ما در نشان دادنِ راه های خروج از این تنگنا، هنوز چندان موفق نشده ایم.

شولتز معتقد است نارسایی های انسانی و زیست محیطیِ ما، ریشه های آموزشی دارند؛ بنابراین اگر می خواهیم دنیای بهتری داشته باشیم، ناچاریم انسان را اصلاح کنیم. به راستی، چه می شد اگر به جای تربیت کردنِ صرف متخصصانِ تحصیل کرده، آنگونه که امروز عمل می کنیم؛ تمامی انسانها را آموزش می دادیم. بشر پیش از آنکه طرحی برای جهان، دراندازد، باید خود را متحول سازد.

کیفیتِ زندگیِ گذشتگان :

شولتز در ادامه مقاله مقدمه، زندگی معاصر را با گذشته مقایسه می کند و بیان می دارد: در گذشته، زندگی بشر صمیمانه با چیزها و مکان ها، پیوند داشت. با وجود سختی زندگی و بی عدالتیِ اجتماعی، انسان در مجموع احساس تعلق و هویت می کرد.

جهان همچون عالمی از کیفیت ها و معانی، تجربه می شد. بنابراین، جهانی عمومی بود که مبنایی برای مشارکت و همراهی، پدید می آورد. به عبارتی، در گذشته، جهان همچون تمامیتی کیفی، که بشر خود به بخشی از آن شکل می داد، دست یافتنی بود.

نتایج گسترش نگاه کمیّ :

امروزه ما فقط با کمیت ها در ارتباطیم. از کودکی یاد می گیریم که اندازه گیری و دسته بندی کنیم. نوعی ادراک انتزاعیِ سیطره یافته که عموما، به عنوان “ادراک علمی”، شناخته شده است.

در نهایت رهیافت “علمی“، جهان را به یک سری از “منابع” و انسان را به مجموعه ای پیچیده از “نیازها“، بدل می کند. به این طریق، وجود از معنا، تهی می شود.

شولتز در ادامه به این مسئله می پردازد که قصد او از طرح این مسئله، زیر سوال بردن ارزش و فایده علم نیست، بلکه می خواهد خاطرنشان کند که جدایی دانشِ کمّی از ادراک جامع تر از عالم، امری خطرناک خواهد شد. همان گونه که هایدگر می گوید :” علم، رویداد اصلیِ حقیقت نیست، اما همواره بابی از قلمروی حقیقت را می گشاید.”

به طور کلی، فقدان چیزها و مکان ها، به از دست دادن “عالم”، می انجامد. انسان مدرن،” بی عالم” می شود؛ از این رو هویتش را از دست می دهد، همان گونه که ادراک اجتماعی و مشارکتش را از دست می دهد. وجود، “بی معنا” می شود و بشر ” بی خانمان”، چرا که تعلقی به یک تمامیتِ بامعنا ندارد. به علاوه او “بی تفاوت” می شود، زیرا دیگر انگیزه حمایت از جهان و اصلاح آن را ندارد.

او در ادامه مختصری درباره ویژگی های دوران جوانی می گوید و معتقد است در طی سال های جوانی، آموزش “اکتشافی” و “تصادفی” است؛ که در گذشته این سال های تهاجم و اشتیاق، سنین فعالیت شاعرانه بودند؛ سال های  کشف معانی و بنای عالم فردی از طریق خیال.

اما امروزه، همه چیز تنها به “امر مسلّم” بدل  شده است و فقط “نیازها” باقی مانده اند. به این ترتیب، جوان ها به جانشین های مختلفی، همچون اعتراض سیاسی، استهزاء و شک و انگیزه های حسی همچون مصرف، روابط جنسی و مواد مخدر، پناه آورده اند.

این “روش های جدید زندگی“، پیامدِ منطقیِ فقدان درک شاعرانه و خیال انگیز از عالم اند“. برای انسانی که قوه خیالش زنده است، اعتراض، استهزاء و محرک های مصنوعی، ضرورتی ندارد.

راه حل شولتز برای زندگیِ معاصر :

شولتز بر این باور است که امروز، هدف اصلی، بازگرداندن بعد شاعرانه زندگی به جوانان است. یعنی گشودن مجدد قلمروهای اندازه ناپذیر؛ که این امر، مستلزم بازگشت ” به خود چیزها” است و تنها راه پیروزی برانتزاع مهلک و غالبِ فعلی است.

زندگی صرفا متشکل از کمیت ها و اعدا نیست. بلکه شامل چیزهای ملموسی، چون انسان ها، حیوانات، گل ها، درختان ….. و تغییر فصل هاست و ما برای مراقبت از آنها، اینجا هستیم.

آموزش ریبایی شناختی، عموما به عنوان مکملِ توسعه دانش عقلانی، شناخته شده است. شعار “یادگیری به طریقه عملی“، نشان دهنده این رویکرد است. اما بحران حاضر، ثابت کرده است که نتایج در هر حال قانع کننده نیستند. تاآنجایی که من تشخیص می دهم، دلیل آن تمرکز بیش از حد بر وجه بیان است، بدون توسعه همزمانِ فهم آنچه باید بیان شود.

هنر مدرن، در حقیقت، اغلب به نمایشِ صرف “ابزارها“، بدل شده است. بنابراین، آنچه در وهله اول، به آن نیاز داریم، آگاهی و فهم بهتر از جهان است. شولتز معنای واژه فهمیدن (understand) را در معنای اصیل آن، یعنی ایستادن(standing)  در زیر یا در میان چیزها، به کار می برد.

می توانیم این طریق فهم را، فهم پدیدارشناختی، بنامیم. به خلاف هوسرل، هایدگر “پدیدارشناسی” را مطالعه “چیزبودگیِ چیزها“(thingness of thing)، می داند؛ یعنی اینکه چگونه چیزها از درون به یکدیگر می پیوندند و یکدیگر را “انعکاس” می دهند. بنابراین، او از “بازی آیینه ایِ“(mirror-play) عالم، صحبت می کند.

به اعتقاد شولتز، هایدگر، رهنمودهایی برای فهم مشخص اصطلاح “پدیدارشناسی”، ارائه می دهد. هایدگر در انتهای نوشته اش با عنوان “ اندیشمند به مثابه شاعر“( The Thinker as poet)، عباراتی همچون ” جنگل ها گسترده می شوند، جویبارها جاری می شوند، مه پاشیده می شود…” را به کار می برد که نشانگر تجسم ساده رویکرد پدیدارشناختی است.

اینجا هایدگر به ریشه نهایی چیزبودگیِ چیزها، دست می یابد و به ما نشان می دهد که چیزها چگونه در عالم “هستند”. لذا او دیدن را به مثابه آگاهیِ شاعرانه، به ما می آموزد.

شولتز بعد از صحبت درباره هایدگر و نگرش پدیدارشناسانه اش می گوید: آنچه من از آن دفاع می کنم، پدیدارشناسی ساده ای است از محیط زندگی هر روزه مان است.

به باور شولتز آموزش پدیدارشناسی در مفهوم آگاهیِ محیطی باید در مدارس ابتدایی شروع شده و به مقاطع بالاتر تحصیلی تسرّی داد ؛ به طوریکه وحدت بخش همه علوم  باشد. به طور کلی، پدیدارشناسی باید واسطه تجمع آموزش باشد.

آنچه نیاز داریم، کشف مجدد عالم به مثابه تمامیتی از کیفیات متعامل و واقعی و همچنین توسعه مجدد احساسِ احترام و توجه است. ما می توانیم با مراقبت از آنچه کنارمان است،  یعنی چیزها، موقعیتمان را بهبود ببخشیم.

چنانکه ریلکه می گوید:” چیزها برای در امان بودن، به ما اطمینان می کنند.” اما ما تنها در صورتی می تواینم آنها را محفوظ بداریم که ابتدا آنها را به درون قلب هایمان، وارد سازیم.

شولتز در انتها بیان می کند وجه مشترکِ تمامی مقالات او در کتاب معماری: معنا و مکان، این اعتقاد است که معماری، اهمیت دارد. بدون مکان ها، زندگی بشر نمی توانست استقرار یابد، و معماری به سادگی، به معنای خلق مکان های بامعنا، در مفهومِ پدیدارشناختیِ واقعی این عبارت، است.

مقالات مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

برچسب ها:
بحران دنیای معاصرتاریخ معماری معاصرخلاصه کتاب گزینه ای از معماری: معنا و مکانمعماری معاصر غربنگاه انتقادی شولتز به مدرنیته

دانلود فایل

کاربر گرامی رسانه معمار،لطفا برای دریافت لینک دانلود اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید.