چکیده مقاله :   این مقاله بخش سوم موضوع “معنا در معماری مدرن” از منظر شولتز است؛ که برگرفته از  مقاله “به سوی معماری معتبر” از کتاب گزینه  ای از معنا : معماری و مکان است. 

در بخش ابتدایی مقاله “به سوی معماری معتبر”، شولتز به بحث معنا و فلسفه معماری پست مدرن، با تحلیل دو تن از متفکرانِ این مکتب یعنی چارلز جنکز و آلدروسی، می پردازد. خلاصه این بخش را می توانید در مقاله فلسفه معماری پست مدرن از منظر شولتز،  مطالعه نمائید

در بخش دوم، شولتز به دو وجه ظاهرا متضاد و مخالف معماری مدرن می پردازد. و در یک کلام می گوید رضایت زیباشناختی و جستجوی معنا در کنار عملکردگرایی، از اهداف معماری مدرن بود، در حالیکه در عمل، وجه عملکردگرایی این جنبش پررنگ تر شد که از نتایج آن “یکنواختی محیط” و “بی مکانی” است.

در بخش سوم که موضوع این مقاله است، شولتز به ارائه راه حل خود می پردازد.

معنا در معماری مدرن از منظر شولتز
معنا در معماری مدرن از منظر شولتز

خلاصه مقاله به سوی معماری معتبر- بخش دوم

معنا در معماری( از منظر شولتز) :

شولتز معتقد است برای توصیف ساختار این عالَم، از مفاهیم علمی نمی توان استفاده کرد؛ زیرا علم به عنوان اصلی مادی و نیز قوانین طبیعی، از واقعیتی معلوم دوری می گزینند. اما هدف ما نشان دادنِ هرچه واضح ترِ نهاد چیزهای بی واسطه است؛ لذا توصیفات ما باید عینی باشند، و نه نظری و انتزاعی. این شیوه توصیف را پدیدارشناسی می گویند.

راه حل شولتز
راه حل شولتز برای بحران معماری مدرن

 

به سوی خودِ چیزها“، نخستین شعارِ پدیدارشناسی بود و هدف از آن وقوف به “چیزبودگیِ چیزها” بود. آنچه به آن نیاز داریم “پدیدارشناسیِ محیطی” است که عبارت از مطالعه وجوه “فضاییِ زیست-جهان“، می باشد.”

 

تعریف پدیدار شناسی محیطی شولتز
تعریف پدیدار شناسی محیطی شولتز

 

شولتز توصیف پدیدارشناسی اش را با بررسی اصطلاحِ “برجاشدن”، “آغاز کردن“، شروع می کند و می گوید زمانیکه چیزی رخ می دهد(happen)، ما می گوییم “برجا شد”. به عبارتی، “جا” یا مکان(place)، به بخش درونی و ذاتیِ زیست – جهان، شکل می دهد و این یعنی “زندگی” و “مکان” از یکدیگر جدا نیستند؛ بلکه باید تمامیتی منسجم، از این دو را داشته باشیم.

“مکان” در کاربرد عمومی، دلالت بر نوعی فضای “واقعی” دارد با خواصی مشخص، که با فضای همگنِ ریاضی وار، تفاوت دارد. واژه مکان، همچنین برای نامیدن مکان های طبیعی و نیز مکان های دست سازِ بشر، به کار می رود.

در مجموع، “موضوع پدیدارشناسیِ محیطی“، طبیعت و ساختارِ “مکان ” در پیوند با “زندگی” است. فضامندیِ واقعیِ غیراقلیدسیِ زیست- جهان با زبان روزمره ما نشان داده می شود.

مکان ها را “چیزهایی” که صفات ویژه ای دارند، مشخص می کنند. خواص چیزها از ابتدا به وجودشان در میان زمین و آسمان، به روش معین، بستگی داشته است. آنها “در عالم هستند” و مناسباتشان، مستلزم اقامه هویت آنهاست. همچنین می توان گفت چیزها “عالم دارند“، با توجه به اینکه عالمِ یک چیز، مبتنی بر پیوندش با دیگرِ چیزهاست.

به جای درک چیز به عنوان تصویرِ “ناقصی” از صورت ازلی در تفکر افلاطونی، ما آن را به عنوان تمرکز یا “گرد آوردنِ” عالم، توصیف می کنیم. “گرد آوردن” در حقیقت، معنای اصلیِ واژه “چیز” است. “عالمی که یک چیز گرد می آورد، معنای یک چیز است” و معنای یک مکان را چیزهای تشکیل دهنده “محدوده های” آن مشخص می کنند. معنا، از این رو ویژگیِ ذاتی عالم است.

زمانیکه می گوییم زندگی “استقرار می یابد“(برجا می شود، رخ می دهد)، منظورمان این است که بشر چیزی در میان دیگرچیزهاست و اینکه فضامندیِ هستی اش در عالم با فضامندیِ فضای واقعی، مرتبط شده است.

بنابراین، اصطلاح “برجا شدن” یا “استقرار یافتن”، اشاره به مکان ها یا “مراکزی” دارد که از آنها راه ها به صورت افقی به سوی محیط اطراف، گسترش می یابند و دنیای عمل واقعی بشر را تعریف می کنند.

اما زندگی تنها در روی زمین رخ نمی دهد، بلکه در زیر آسمان نیز می گذرد، و این امر بر تفاوت کیفی بعد ارتفاعی اشاره دارد. از این رو، ساده ترین نمونه “فضای وجودیِ” بشر، طرح افقی آن است که محورهای عمودی در آن فرو رفته است.

بشر به مثابه “وجود“، مشخصا چیزی بیشتراز یک چیز در میان دیگرِ چیزهاست. او همچنین در عالم به عنوان یک “حالت روحی”، “فهمیدن”، “گفتگو” و “هستی با” دیگران هست. زیست- جهان را بدون در نظر گرفتن این بنیادها، نمی توان درک کرد، زیرا بشر از طریق همین بنیادها، به دیگر “عناصر” وابسته شده است.

شولتز در ادامه به معنای اصطلاحات خود همچون”حالت روحی”، “گفتگو” می پردازد که بنیادهای اصلی زیست- جهان را آشکار می کنند؛ زیست- جهان جائی است که انسان به بخشی از “نهاد بشری” اش، نه وجوهی از آن، شکل می دهد؛ پس به شکاف میان ذهن و عین، پایان داده و درک پدیدارشناسانه از محیط، ممکن می شود.

اصطلاح “حالتِ روحی” بر مرحله ای از ذهنِ بی واسطه که بدوی ترین ارتباط میان بشر و محیطش است، اشاره دارد؛ همچنین به این امر اشاره دارد که بشر با ویژگیِ محیطی معینی، شناسایی می کند. “فهمیدن“، شامل قوه درک و نیز قوای عملی و عقلانی است؛ و بر  اینکه او در فضا جهت گرفته، دلالت دارد. “گفتگو” بر نشان دادنِ معانی و پیوند میان آنها اشاره دارد، و نیزبه معنای آن است که بشر فضامندیِ موقعیتش را بیان می کند. در حالیکه “هستی با” بر نهادهای مذاکره و مشارکتِ اجتماعی، دلالت دارد و اشاره به این دارد که انسان، فضامندی را با دیگران تقسیم می کند.

“حالت روحی” و “فهمیدن”، وجوه وابسته به همِ هستیِ بشر در عالم و نشان دهنده وحدت اصلی اندیشه و احساس هستند.

شولتز در ادامه به بسط اصطلاح “گفتگو” در عالم معماری می پردازد و می گوید “آثار معماری” به عنوان بخشی از “گفتگوی انسانی”، فضامندیِ زیست- جهان را آشکار می سازند؛ که این آشکارگی دو جنبه دارد : اول اینکه هر استقراری در مکان، مستلزم این پیش فرض است که فضایی برای رخ دادن، فراهم است.

جنبه دیگر آن به ساختن یک مرز، اشاره دارد. مرزی که همچون ترکیبی از “چیزهای” واقعی، ویژگی مربوط به رخ دادن را تجسم می بخشد. تدارک فضا و تجسم ویژگی، همراه با یکدیگر، یک مکان را قوام می بخشند.

کلیدواژه های شولتز در پدیدارشناسی محیطی
کلیدواژه های شولتز در پدیدارشناسی محیطی

 

 

مکان ها، بخشی از موقعیت های مختلف زندگی اند و مهم تر آنکه اشکالِ باهم بودگی اند؛ که طبق نظر لوئی کان، ما این اّشکال را “نهادهای انسانی“، می نامیم. مثل خانه، مدرسه، فروشگاه،کلیسا، میدان یا خیابان . پس مکان کاشانه نهاد است.

هر نهاد، فضامندیِ ویژه ای را طلب می کند. فضامندیِ نهاد به فضامندیِ مکانی که نهاد در آن جای می گیرد، مربوط می شود. از این رو، مکانِ ساخته بشر، به مثابه نهادی که با مکانی واقعی “در روی زمین و زیر آسمان“، تطابق یافته است، درک می شود.

معماری، خلق مکان هاست. معماری فضا را فراهم می کند و مشخصه های آن را تجسم می بخشد. مکان های خلق شده، کاشانه های نهادهای انسانی اند. بنابراین، آنها بخشی از گونه شناسی اند.

زبان معماری از منظر شولتز :

ساختار مکان، برحسب نظم فضایی و مشخصه تجسم یافته،یعنی، بر حسبِ “مکان شناسی”(topology) و “ریخت شناسی”(morphology)، توصیف می شود. به اعتقاد شولتز، گونه شناسی، مکان شناسی و ریخت شناسی، همراه با هم، “زبانِ معماری” را می سازند. همچنین او تاکید می کند این وجوه به هم وابسته اند و به جز در مقاصدِ تحلیل، جدایی ناپذیرند.

“مکان شناسی” به نظم فضایی مربوط است و متضمنِ تهیه مکان برای نهادهاست و در اثری منفرد، به معنای” نظام فضاییِ” ویژه ای است. مکان شناسی، درباره فضا با اصطلاحاتِ ریاضی، بحث نمی کند؛ “بلکه خواص و امکاناتِ “زنده” یا “واقعی” را بررسی می کند.

شولتز از گروه های غیرهندسیِ کشتزارها و روستاها(خوشه ای، ردیفی یا بسته)، قرینگیِ محوری طرح های رُمی، الگوهای شعاعی پلان های باروک و فضای سیال و “بازِ” معماری مدرن، به عنوان نمونه هایی از گونه های مکان شناسی، نام می بَرد.

او در ادامه از ویژگی های مکان شناختی می گوید : اهمیت ویژه در توصیفِ مکان شناختی، تمایز میان “درون” و “برون” است.در مجموع، اساسِ مکان شناسی در فضامندیِ “ادراک” یا “تعیینِ موقعیت” است.شولتز از اصول گشتالتی و هندسه، به عنوان ابزارهای توصیفِ مکان شناسی، نام می برد.

ریخت شناسی به “چگونگیِ” فرمِ معماری، می پردازد و در اثری منفرد، به عنوان “بیان رسمی”، تعین یافته است. در مجموع، مشخصه یک فرم معماری، توسط چگونگیِ ” بودنِ” آن در میان زمین و آسمان، تعیین می گردد. واژه فرم در اینجا به “عناصر” شناخته شده یک ساختمان، اشاره دارد : کف، دیوار و سقف. مجموعه این عناصر بایکدیگر، آنچه را ما مرزهای فضایی می نامیم، پدید می آورند.

ریخت شناسی می پرسد: چگونه ساختمان ها، “باز” یا “بسته” می ایستند، قیام می کنند و گسترش می یابند. واژه “ایستادن” اشاره به ارتباط با زمین دارد، “قیام کردن” به ارتباط با آسمان دلالت می کند و “گسترش یافتن” اشاره به ارتباط با افق و “بسته” و “باز”، به رابطه میان درون و برون، توجه دارد. ایستادن از طریق پی و دیوار، تجسم می یابد و در دیوار، زمین و آسمان، یکدیگر را ملاقات می کنند و معانیِ فضاییِ زیست – جهان، در این ملاقات، تجسم می یابد.

ریخت شناسی، تجسم را به مثابه سازه ساختمان، می داند. از طریقِ ساختمان، خصیصه، حضورِ واقعی می یابد. در نزد یونانیان واژه تخنه(techne)، تکنیک، در حقیقت، به معنای نمایاندنِ چیزها، همان گونه که هستند، بود. همان تصویری که در اندیشه لوئی کان با مفهومِ “فناوریِ خلاق“، احیاء شد.

در مجموع، اساس ریخت شناسی، مبتنی بر فضامندیِ “حالتِ روحی” است که به طور روانی، بر یکی شدن با محیط، دلالت دارد. بنابراین، انسجامِ صوریِ صفت اصلیِ زیست – جهان است.

“زبان معماری” متشکل از گونه شناسی، مکان شناسی و ریخت شناسی است . گستره زبان معماری، در کل ترجمانِ فضامندیِ زیست – جهان، در فرمِ ساخته شده است. این ترجمان از طریقِ روند گرد هم آوردن، رخ می دهد. یک ساختمان، همچون یک چیز، “عالَم را گرد هم می آورد.”

 

زبان معماری از نگاه شولتز
زبان معماری از نگاه شولتز

 

به سوی معماری معتبر :

“در بخش انتهایی مقاله، شولتز با بحث درباره ویژگی آثار و سخنان پیشکسوتان معماری مدرن، قصد دارد ما را متوجه این امر سازد که هرچند در نهایت، معماری مدرن به اهداف خود نرسید و شکست خورد ؛ اما برخی از پیشکسوتان معماری مدرن، به دنبال تحقق هدف اصلی معماری مدرن، یعنی برداشتن شکاف میان اندیشه و احساس و خلق مکان هایی که در آنها هویت و تعیین موقعیت بشر در نظر گرفته شده است،  بودند و بدین سان آنان طلب معنا در معماری را محقق ساختند.”

معماری مدرن، به مثابه “طراحیِ زندگی“، در نظر داشت برای تقاضای معنا، پاسخی ارائه دهد؛ اما به دلیل اینکه فهم مناسبی از زیست- جهان نداشت، شکست خورد و کما بیش دوباره به سوی کمیت و فرمالیسم، بازگشت. اما در آثار برخی از پیشکسوتان این جنبش، معماریِ معتبرِ جدید مشاهده شده است.

به اعتقاد شولتز، در آغازِ جنبش مدرن، به آثاری برمی خوریم که وعده وحدت جدید میان اندیشه و احساس را نوید می دادند و به استقبال تولد روح جدید هنری می رفتند؛ معمارانی همچون رایت، مکینتاش، گائودی، ساریننِ پدر، هورتا، گایمار، اُلدریخ، بهرنس، می دانستند که چگونه زیست – جهان درک شده را، گرد آورند و انتقال دهند. همه این معماران، به محتوای عصر جدید پرداختند، اما از آنجا که وابستگی و پیوندهای منطقه ای داشتند، به تاویلات متفاوتی، دست یافتند.

رایت از منظر شولتز :

رایت هنگام شرح رهیافتش به معماری می گوید :” من کودکی آمریکایی هستم و در زمان و فضا به دنیا آمده ام.” در این عبارت، زیست – جهان کاملی به کار رفته است.

به باور شولتز، رایت “جعبه را شکست” و خانه را به ترکیبی از پلان های عمودی و افقی، تغییر داد، که هم برای راهنماییِ گستردگیِ فضایی و هم واسطگی میان زمین و آسمان، به کار می رفت. او بخاری عمودی را در مرکز، برای ایستادن و به پا خاستن خانه، در زمانیکه خانه گسترش می یافت، به کار برد. این مرکز، همچنین به عنوان مرکزی معنابخشی، برای پلان باز بود.

رویکرد رایت به عالَم، مشخصا منوط به مشاهده و تحلیل عقل گراییِ اروپایی نیست، بلکه کمابیش تجربه مستقیمِ “معنا”، یا به گفته خود او، “اشتیاقِ رسیدن به واقعیت” است. او می دانست که چگونه این تجربه را به فرم ساخته شده تبدیل کند.

مقصود از ۵ اصل لوکوربوزیه :

در طی مرحله دومِ توسعه، یعنی میان دو جنگ جهانی، معماری جدید دگردیسی حاصل کرد و “بین المللی” شد. این معماری جدید توجه خود را بر تعریف یک زبان جدید و معتبر معماری، متمرکز کرد.

پنج اصل لوکوربوزیه، بیان کننده این تحقق است : پیلوتی ها و پنجره های نواری، نوع جدیدی از ایستادن و قیام کردن و نوع جدیدی از تجسم گشودگی را تجسم می بخشند. پیلوت ها در حالیکه تداوم زمین را حفظ می کنند، ساختمان را نیز به عنوان نظامی فضایی تعریف می کنند.

محصوریتِ سنتیِ طبقه همکف، به “فضایی باز” تغییر می کند، که در آنجا نظمی عمومی نمایان می شود. پنجره های نواری این نظم را، بدون نقض کردنِ گشودگیِ کلی، انجام می بخشند. لوکوربوزیه در ساختمانهایش این انسجام را به سوی تاثیر متقابل پیچیده و پربارِ فرم ها، با قصد ” متاثر کردن قلب حساس”، توسعه بخشید.

5 اصل لوکوربوزیه
۵ اصل لوکوربوزیه

 

شولتز در ادامه بیان می کند که گروپیوس، همواره سبک “بین المللی” را رد می کرد و لوکوربوزیه در کارهای بعدی اش، توجه زیادی را به عوامل محلی و شرایط محیطی نشان می دهد.

خلق مکان های واقعی، آشکارا بر چنین پیش فرضی قرار دارد که ساختمان ها “بنیادی” باشند و به این معنا که عموما با شرایط و موقعیت، تطابق می یابد.

پیشروی بزرگ در مرحله سومِ جنبش، آلورا آلتو بود. کسی که از کشوری با ویژگی های محلی پرمایه آمده بود و هدفش خلق معماری مدرنِ منطقه ای بود. آلتو، ایستادن و سربرافراشتنِ صخره ها و درختان محلی را در فرم ساختمان، به تصویر کشید. از این رو گیدئون  گفت:” فنلاند همه جا با آلتو همراه است و برایش آن منبع درونیِ انرژی را، که همواره در میان آثارش جاری بود، فراهم می کند؛ همچون اسپانیا برای پیکاسو و ایرلند برای جیمز جویس.”

دیدگاه شولتز به آثار لویی کان، ونتوری، اوتزن و پُرتُگزی  :

شولتز معتقد است “در آثار “نسل سومِ” معماری مدرن، خلق مکان های معتبر، ادامه یافت. امروزه، در بسیاری از کشورها، معماری مدرن معتبرِ منطقه ای دیده می شود”. و در کنار معماران دیگر، از رابرت ونتوری، پائولو پُرتُگزی و یُرن اتزن، نام می برد.

ونتوری با استفاده از عناصر قراردادی و تشخیص دیوار به عنوان جایی که معماری “رخ می دهد“، امکان ارائه تفسیری هوشمندانه تر از فضامندی جدید را فراهم کرد.

پُرتُگزی نیز به انسجام بخشیِ نما، به عنوان تجسمی از هستیِ میان زمین و آسمان، توجه کرد. همچنین درک او از فضا به عنوان “نظامی از مکان ها“، بود ؛ ایده ای که او آن را به طور نظری برحسب تاثیر متقابلِ “زمینه هایِ” فضایی توسعه داد و چندین ساختمان جالب توجه به آن واقعیت بخشید.

یُرِن اُتزِن نیز به مسائل مربوط به فضا، بسیار علاقه داشت. او از ترکیبِ سکوهای توپر و سقف های معلق در هوا، فهم حقیقی ای از میان زمین و آسمان بودن را نشان می دهد. این ترکیب، درون مایه کلی آثار اوتزن را تشکیل می دهد و مطابق با موقعیت محلی، فرق می کند.

این ترکیب درون مایه کلیِ آثار اوتزن را تشکیل می دهد و مطابق با موقعیت محلی، فرق می کند. این ایده چیزی بیشتر از استعاره صخره ها و ابرها را بیان می کند. اعتبار واقعی اوتزن در بازگرداندن “گستره” اصلی معماری به زندگی است. او در سکوهایش، زمین را دوباره زنده می کند. علاوه بر این، او نقش فضاسازی را به سقف باز می گرداند.

در حالیکه مدرنیسم اولیه، سقف را بیشتر به یک پلان افقیِ انتزاعی، تنزل داده بود، سقف های اوتزن، تجلی هستی بشر “در زیر آسمان” اند.

به باور شولتز، لویی کان نسبت به معمارانی که از آنها صحبت کردیم، به تقاضای معماری معتبر، به طریقه ای کامل تر و فلسفی تر، راه یافت. اگر چه او ایده هایش را به شکلی حکیمانه مطرح کرد، اما آنها “نظریه” ای منسجم را پدید آوردند؛ چنان که می گوید :” اگر شما قلمرویی از فضاها را خلق کنید، نهاد را زنده کرده اید.

از مهم ترین آثار لوئی کان
از مهم ترین آثار لوئی کان

 

پرسش مشهور او :” ساختمان چه می خواهد باشد؟“، نگرش اصلی اش را در فرمولی ساده، گِرد می آورد. کان در ساختمان ها و طرح هایش، نشان می دهد که رهیافتش، به فضایی متنوع و غنی و راه حل هایی صوری، منتهی می شود. بناربراین، او اثبات می کند که معماری معتبر و بامعنا، مبتنی برترکیب “نشانه ها”ی مدرن یا “کهن الگوها” نیست، بلکه عبارت از آشکار ساختنِ فضامندیِ زیست-جهان است. به طور کلی کان، مفاهیم “فضای گشوده” و “سازه آشکار” را شکل می دهد.

محصولات مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

برچسب ها:
پدیدارشناسیِ شولتزپنج اصل لوکوربوزیهتاریخ معماری معاصر غربمعماری مدرنمعماری معاصر غربمعنا در معماری مدرننقد شولتز به معماری مدرن

دانلود فایل

کاربر گرامی رسانه معمار،لطفا برای دریافت لینک دانلود اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید.