سیر تحولات اندیشه مدرن در اروپا
سیر تحولات اندیشه مدرن در اروپا

از آنجا که شناخت ریشه ها و مفاهیم معماری معاصر غرب بدون فهم ریشه های نظری و فلسفی آن امکان پذیر نمی باشد،در این سری مقالات به سیر تحولات اندیشه مدرن خواهیم پرداخت.ما در سری مقالات معماری مدرن، به طور مفصل، به بحث معنا یا فلسفه معماری مدرن از منظر کریستین نورنبرگ شولتز، پرداختیم.

در این مقاله می خواهیم کمی به عقب تر برویم و درباره اندیشه مدرن از منظر تاریخی- فلسفی، نگاه بیندازیم. این سری مقالات برگزفته از یکی از فصول رساله دکتری دکتر عیسی حجت با نام “سنت و بدعت در آموزش معماری” است. با ما همراه باشید.

مقدمه،سیر تحولات اندیشه مدرن : 

در سیر تحولات اندیشه مدرن،ابتدا نگاهی اجمالی خواهیم داشت به دوران گذار این دوران از کلاسیک(یونان و رم باستان) به دوران مدرن می پردازیم؛یعنی قرون هزار ساله وسطی. سپس در نه گام سیر تحولاتی که منجر به شکل گیری اندیشه مدرن در کشورهای اروپایی به ویژه اروپای غربی را مورد بررسی قرار می دهیم.

در “روزگارانِ نو” انسان تازه ای در اروپا، پای به پهنه هستی نهاده است که با تمامیِ بشریتِ پیش از آن، فرقی نمایان دارد. این انسان نو یا انسان مدرن، پروژه شناختی ای از هستی، طرح افکنده که در آن تمامی هستی، در مقامِ موجود یا پدیده، همچون چیز یا ابژه، در پیشگاه ذهنِ او یا سوژه قرار می گیرد و سوژه با روش ها و ابزار خود، آن را وامی دارد تا خود را تسلیم خواستِ شناخت او کند.

این انسان نه تنها پهنه طبیعت را با تمامی پدیده های آن، در ذیل شاخه های گوناگون علم قرار می دهد که خود زندگانی و جهان خود و تمامیِ بشریتِ پیش از خود و همزمان با خود و حتی بشریت و جهان آینده را نیز همچون ابژه های علم، موضوعِ بررسی و تحلیل قرار داده است و در کنار علوم طبیعی، علوم انسانی را پدید آورده که جنبه های گوناگونِ زندگیِ فردی و اجتماعی و تاریخیِ انسان را موضوعِ شناخت و علم قرار می دهد.

این “روزگارانِ نو”، که روزگارِ “مدرن بودن“، “مدنیت“، “امروزگی” و یا “تجدد” است، در کجا، چگونه و کی آغاز شد؟ صاحب نظران در مورد مکان پیدایش مدرنیته با یکدیگر هم نظرند و آن را اروپای غربی معرفی می کنند، ولی در مورد چگونگی و زمان آن، به نظر یکسانی دست نیافته اند.

از آنجا که هدف این گفتار فرایند شکل گیری تفکر نوین، تداوم و انجامِ آن است، تبارشناسی واژه “مدرن” و تاریخ تولد آن را به نوشتاری دیگر، محوّل می کنیم.

به عبارتی در این گفتار، چگونگی گذرِ اروپا از جامعه ای مهاجر و قبیله ای به وضعیت امروز را مورد تحلیل قرار می دهیم؛ گذری که می توان آن را گذر از دوران “سنتی” به دورانِ “مدرن” نامید.

سیرتحول اندیشه در اروپا :

به طور کلی، سیرتحول اندیشه در اروپا، از زایش تفکر مدرن تا فرسایش آن در نه گام قابل پیگیری است :

گام اول : شکل گیری فرهنگ و تمدن اروپایی- قرن ۱۲م : تعقل در کنار تعبد.

گام دوم : اکتشاف دانش اسلامی- قرن ۱۱-۱۳ م : علم در کنار ایمان.

گام سوم : رنسانس- قرن ۱۵ م : سرکشی عقل در برابر ایمان.

گام چهارم : نهضت اصلاح دینی- قرن ۱۶ م : تلاش در آشتی عقل و ایمان.

گام پنجم : کشف رازهای طبیعت(علم مدرن)- قرن ۱۷ م : سست شدن پایه هلی ایمان مسیحی.

گام ششم : پیدایش فلسفه نو براساس تعقل و علم جدید-  قرن ۱۷ و ۱۸ م : عقب نشینی ایمان در برابر عقل.

گام هفتم : سیطره فلسفه نو بر روابط اجتماعی- قرن ۱۸ میلادی : سروری تعقل بر تعبد.

گام هشتم : نهادینه شدن فلسفه نو- قرن ۱۹-۲۰ م : فراگیر شدن عقل مدرن در اروپا.

گام نهم : نقد مبانی تفکر مدرن- قرن ۲۰ میلادی، بن بست مدرنیته- کثرت گرایی.

اما قبل از آن نگاهی کوتاه خواهیم داشت به اوضاع و احوال اروپا در قرون وسطی :

۱.اروپا در سده های میانه :

بسیاری از متفکرین، دوران تسلط مسیحیت بر اروپا را “وقفه” ای هزار ساله در سیر تمدن غربی می دانند؛ چنانکه دکتر شریعتی در کتاب تاریخ و شناخت ادیان(جلد ۲) بیان می دارد که :

“… تمدن روم با اندیشه و فرهنگ یونانی، به اوج می رود و از آن بلند نهایت، در سراشیبیِ سقوط، با هجوم بربرها فرو می ریزد و آنگاه مسیحیت- که مذهبی شرقی است- تسخیرش می کند و قرون وسطی آغاز می شود.”

بنابراین قرون وسطای اروپا از قرون ۴ و ۵ میلادی آغاز می شود و تا قرن ۱۵ میلادی ادامه می یابد، یعنی هزار سال. این دوره، دوره تسلط فرهنگ و روح و مذهب شرقی است که تکامل روح و فرهنگ یونانی، رومی – یعنی غربی- را متوقف کرده است.

هرچند که تمامیِ دوران هزار ساله، میان فروپاشیِ تمدن باستان و دوران نوزایی(رنسانس) را قرون وسطی نامیده اند، اما این هزاره را می توان به دو دوران “مهاجرت ها” و “استقرار“، تقسیم نمود.

 ۱-۱) دوران مهاجرت ها :

از سده چهارم تا سده هشتم میلادی اروپا مدام درگیر جنگ و حملات بیگانگان بود و از ثبات و نظم چندانی برخوردار نبود. اولین نشانه های استقرار یک حکومت مقتدر و پایدار در اواخر سده هشتم میلادی و با فرمانروایی، “کارولنژیان“، بر بخش وسیعی از اروپا، ظاهر می شود.

اواخر سده هشتم و اوایل سده نهم،” دوره احیای روم مسیحی در عصر شارلمانی“، نامیده شده است.

۱-۲) دوران استقرار :

دوران استقرار در اروپا به معنای دوران خاتمه درگیری های قومی و مهاجرت ها و آغاز درگیری های داخلی بر سر قدرت بین سران مذهبی و سرکردگان سیاسی است و از همین زمان است که می توان اولین نشانه های تحول در اندیشه اروپایی و کنار گذاشتن تدریجیِ “دین شرقی” و اولین گام های پیدایش تفکر مدرن را پیگیری کرد.

سال های میانی سده ۱۱، سال های خاتمه مهاجرت ها و درگیری های قومی و انسجام، اتحاد و استقرار اقوام اروپایی بود. شعله ور شدن آتش اولین جنگ صلیبی در ۱۰۹۵ میلادی، هشداری جدی بود برای اروپای مسیحی، که درگیری های داخلی را کنار گذاشته و به دنبال وحدت و انسجام و مقابله با قدرت روز افزون مسلمانان باشد.در یک کلام، این سالها نقطه عطفی در اروپاست و اروپا به معنی اروپا در این سالها پدید می آید.

بعد از توضیحی اجمالی که درباره قرون وسطی گفته شد، به سراغ گام های پیدایش اندیشه مدرن می رویم :

سیر تحولات اندیشه مدرن :

گام اول : شکل گیری فرهنگ و تمدن اروپایی-قرن ۱۲ م : تعقل در کنار تعبد

سده دوازدهم را می توانیم دوران شکل گیری فرهنگ و تمدن اروپا بدانیم، در این سده اروپا به تدریج اساس زندگی فرهنگی خاص خود را پی افکند. در نتیجه پیدایش شهرهای پرجمعیت و افزایش اوقات فراغت و پیدایش اشتغالات فکری تازه، یک حالت کنجکاوی عقلانی به وجود آمد که به گفتگو درباره اعتقادات موجود و توجه به معلومات تازه منجر شد.

بنیاد دیر بزرگ کلونی، در قرن دهم، جنبشی را که در زمینه زندگانی دینی وجود داشت سریع کرد و اختلافات بسیاری از آن پدید آمد که وضع کلیسا را دگرگون کرد و از آن رنگ خاص محلی که در قرون ظلمت وجود داشت،که گروهی راهبان در دیرهای حقیر با کشاورزی و جنگلبانی زندگی می کردند و چیزی از اوقات فراغت خود را به خواندن نسخه های قدیم اختصاص می دادند؛ برون آورد و به نظام پاپی رسانید و موسسات تازه و فراوان به وجود آورد که برای افراد وقت کافی جهت ارضای ذهن کنجکاوشان فراهم می کرد.

بعد از آن چنگ های صلیبی که نخستین کوشش های اروپا برای نفوذ در مناطق جدید بود،برای بسیاری از اروپاییان فرصتی را به وجود آورد که با فذهنگ اسلامی که به مراحل از فرهنگ اروپایی جلوتر بود،آشنایی پیدا کنند.همان طور که تصرف قسطنطنیه در سال ۱۲۰۴ فرصتی برای ارتباط مستقیم با یونان به وجود آورد.

پس از سده دوازدهم، اروپا عرصه دو تعارض عمده است : یکی در میدان قدرت و حاکمیت، که درگیری اصحاب کلیسا با سلاطین بر سر کسب قدرت بوده و دیگری در عرصه اندیشه که تعارض عقل و ایمان بوده و نه تنها تا عصر رنسانس که تا سده های بعد از آن نیز ادامه داشته و به پیروزی تدریجی عقل بر ایمان منجر گردیده است.

توماس اکویناس
توماس اکویناس

“توماس آکویناس” در قرن سیزدهم مردم را از راه عقل به سوی خدا می خواند و به طور کلی تعارض میان ایمان و عقل تا قبل از دوران رنسانس،با پیروزی ایمان به عقل فیصله می یافت؛به طوریکه آگوستین مقدس گفته بود :” صلاحیت کتاب مقدس از همه نیروهای عقل انسانی بیشتر است.”

در این دوران با دو عقیده متفاوت درباره رابطه عقل و ایمان مواجه می شویم؛ اول صوفیانی که عقل را رد می کردند و دوم کسانی که پیرو حقیقت دوجانبه بودند؛یعنی می گفتند صحت حقیقت علمی و الهی با هم ارتباط ندارد وآنچه در الهیات درست است ممکن است در زمینه علم درست نباشد.

این درحالیست که توماس آکویناس با هر دو نظر محالف بود و می گفت :” محال است که حقیقت ایمان با اصولی که عقل عادی به آن حکم می کند،متناقض باشد.”

 

 

در مقاله بعدی به گام های بعدی سیر تحولات اندیشه مدرن در اروپا خواهیم پرداخت.

منبع :رساله دکتری عیسی حجت با عنوان “سنت و بدعت در آموزش معماری”

مقالات مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

برچسب ها:
تحول در اندیشه مدرنتوماس آکویناسشکست معماری مدرنعیسی حجتقرون وسطیمشکلات معماری مدرن

دانلود فایل

کاربر گرامی رسانه معمار،لطفا برای دریافت لینک دانلود اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید.